نگران تعلیم طراحی نباشید. اصول را تعلیم بدهید 1936
می پرسید توصیه من به جوانی که می خواهد وارد رشته معماری شود چیست؟
در کتاب جدیدم یک سخنرانی هست که در سال 1931 در شیکاگو ایراد کرده ام. آن روز درباره روشها و ابزارها به او گفتم:
هر معماری ای را که در دنیا هست فراموش کن
و آنها را صرفا کارهای خوبی تلقی کن به سیاق خودشان و در زمان خودشان.
معماری را برای امرار معاش انتخاب نکن
مگر دوست داشته باشی که در کارت آن را اصل قرار دهی.
از مدرسه معماری برحذر باش مگر در حد جزئی از کل مهندسی
برو به کارگاه ، ماشینها و طرز اجرای ساختمانهای مدون را به چشم ببین.
به اوگفتم باید فورا این عادت را در خودت بپرورانی که :
وقتی حاصل را می بینی فکر کنی که چطور این شده است؟
هر خصوصیت و جلوه ای به پرسش وادارت کند
یاد بگیری که بین چیز غیرعادی و زیبا فرق بگذاری و خوی تحلیل گری پیدا کنی.
به او گفتم :
فکرت را بر چیزهای ساده متمرکز کن
که استاد پیر ما همیشه به آن سفارش می کرد!
این کار یعنی کل را به سطح اجزائش فرود آوردن.
از طرز فکر امریکایی بازگشت سربع سرمایه ؛ چنان حذر کن که انگار از سم مهلک!!!
هیچ کاری را نیمه کاره و نارس انجام نده
و برای به بار نشستن تجربه ، اگر ده سال هم لازم است ، صبر کن.
طبیب می تواند اشتباهات خودش را دفن کند ،
ولی معمار چاره ای ندارد جز اینگه به صاحبکارش توصیه کند که:
با کاشتن بوته های مو روی اشتباهش را بپوشاند .
پس برای ساختن اولین بناهایت هرچه می توانی ازسکونتگاهت دور شو .
همین طور به او گفتم :
یک مطبخ را با همان شوقی بساز ؛ که برای ساختن یک کلیسای جامع احساس میکنی .
چیزی که مطرح است کیفیت است.
و از شرکت در مسابقات دوری کن ، مگر به قصد تفنن !!!
و هرگز نقشه فروش نشو.
معماری شغلی است که خودش باید صاحبش را پیدا کند.
و آن قدر در طلب صداقت مبالغه کن که هرگز به طور کامل دستت به آن نرسد ( 1993 ) .
سعی کن کتاب طبیعت را مطالعه کنی.
آنچه باید درباره معماری ارگانیک بدانیم درکتابهای معمولی پیدا نمی شود .
برای درس گرفتن از طبیعت باید با آن هم سخن شد.
باید از درخت ، گل ، صدف ...
یعنی دیدنی هایی که صادقانه بیانگر صورت ناشی از کارکرد هستند درس بگیریم .
ولی اگر به همین بسنده کنیم ، کار ما تقلید محض خواهد شد و بس.
اما اگر عمق بیشتری را بکاویم تا به اصولی برسیم که این چیز ها براساس آنها عمل می کنند!
به راز وابستگی صورت به کارکرد مورد انتظار ؛
که از درخت ساختمان و از ساختمان درخت می سازد پی میبریم .
پدر من که کشیش و واعظ بود . به من آموخت که :
یک سمفونی را همچون ساختمان عظیمی که از اصوات ساخته شده در نظر آورم.
از آن زمان هر وقت به باخ و بتهوون و موتسارت گوش می کنم ...
معماری را می بینم که در حال ساختن است .
و از موسیقی درسهای ارزشمندی گرفته ام ؛
برای من مرحله دیگری بوده است از ادراک طبیعت ( 1993 ) .
تنها پیشرفت قطعی تو ، چه حالا و چه هر وقت دیگر ،